هدف از امر به معروف و نهی از منکر، تأثیر آن است. مقصود آن است که با اجرای این فریضه، مردم از منکرات بازایستند و به معروفها روی آورند. از اینرو باید به جنبه عملی این فریضه توجه بسیاری نشان داد. کاربست این فریضه تابع منطق سادهای است و آن حرکت از ساده به دشوار و یا به تعبیر فقها الایسر فالایسر است. در اینجا مقصود نه عقدهگشایی است و نه کینهکشی. هدف فقط تحقق معروف و از میان بردن منکر است. به گفته شهید مطهری: امر به معروف و نهی از منکر از کارهایی است که ساختمان و کیفیت ترتیب آن و این که در کجا مفید است و به چه شکل مفید است و مؤثر است و بهتر ثمر میدهد و به بار مینشیند و نتیجه میدهد، همه را شارع در اختیار عقل ما و فکر ما و منطق ما گذاشته است. (108) بدینترتیب، سخن از شیوه واحد و ترتیب معین، کارگشا نیست. اما در اینجا چند نکته باید مورد توجه قرار گیرد: نخست آنکه هدف از اجرای این فریضه، اثرگذاری است. این فریضه برخلاف فرایض عبادی که بهطور مطلق از ما خواسته شده و نمیتوانیم تأثیر آنها را معین کنیم، دقیقا مشروط و منوط به تأثیر است و در شرط دوم آن هم دیدیم که اثرگذاری از شروط آن است . لذا همواره این نکته باید مدنظر باشد. دیگر آن که، چنین نیست که همیشه امر و نهی شونده پایینتر و کمشخصیتتر از آمر و ناهی است؛ بلکه او نیز انسانی است با حقوقی همسنگ آمر و چهبسا از نظر انسانی و اخلاقی از او برتر باشد. (109) به همین دلیل تحقیر او و آزردنش خلاف شرع و حرام است. (110) نکته سوم آن که هدف از اجرای این فریضه، اجرای آن به هر شکل و با هر قیمتی نیست، بلکه شیوههای اجرایی نیز باید درست و انسانی و اخلاقی باشد. اساسا هدف مقدس از طریق بهکار گرفتن وسیله مقدس بهدست میآید، نه وسیله نامشروع. با توجه به این نکات است که مسئله مراتب امر به معروف و نهی از منکر در فقه و اخلاق ما مطرح شده است و از ما خواستهاند تا این مراتب را حتیالمقدور رعایت کنیم. مقصود از رعایت کردن این منطق آن است که بیشترین نتیجه را با کمترین هزینه و مئونه بهدست آوریم و گرهی را که با دست گشوده میشود، با دندان نگشاییم. از اینرو، الگوی کلی مراتب و انگاره آن براساس سه مرتبه شکل گرفته است و فقها بر آن رفتهاند که مراتب انکار از انکار قلبی، زبانی و عملی تشکیل میشود و آمر و ناهی باید به ترتیب از این سه مرحله بگذرد. (111) البته هر یک از این مراتب، خود دارای زیرمرتبههای دیگری می تواند باشد که آمر و ناهی براساس شناختی که از جامعه و مخاطبان خود دارد، میتواند آنها را شناسایی کرده، بهکار گیرد.
خاستگاه این الگو را میتوان در سخنان امام علیعلیه السلام یافت. ایشان طی سخنانی در باب جهاد و به قصد برانگیختن مردم بهسوی آن فرمود: ای مؤمنان، آنکه بیند ستمی میرانند یا مردم را به منکری میخوانند و او به دل خود آن را نپسندد، سالم مانده و گناه نورزیده و آنکه به زبان انکار کرد، مزد یافت و از آنکه به دل انکار کرد، برتر است و آنکه با شمشیر به انکار برخاست تا کلام خدا بلند و گفتار ستمگران پست گردد، او کسی است که راه رستگاری را یافت و بر آن ایستاد و نور یقین در دلش تافت. (112) همچنین، روزی هنگام ایراد خطبه، مردی برخاست و به حضرت گفت: «ای امیرمؤمنان، ما را از مرده زندگان باخبر ساز. (113) » امام نیز پذیرفت و پس از اشاره به بعثت پیامبران و حاکمیت آنان، از نسلهایی که پس از آنان آمدند سخن گفت و آنان را اینگونه تقسیم کرد: از مردمان کسی است که کار زشت را ناپسند میشمارد و بهدست و زبان و دل خود آن را ناخوش میدارد، چنین کس خصلتهای نیک را به کمال رسانیده؛ و از آنان کسی است که به زبان و دل خود انکار کند و دست به کار نبرد، چنین کس دو خصلت از خصلتهای نیک را گرفته و خصلتی را تباه ساخته؛ و از آنان کسی است که منکر را به دل زشت میدارد و بهدست و زبان خود بر آن انکار نیارد، چنین کس دو خصلت را که شریفتر است ضایع ساخته و به یک خصلت پرداخته؛ و از آنان کسی است که منکر را بازندارد به دست و دل و زبان، چنین کسی مردهای است میان زندگان؟(114) بدینترتیب، از نظر حضرت، امر به معروف و نهی از منکر، دارای سه مرتبه است که یکی برتر از دیگری است: .1 مرتبه قلبی؛ .2 مرتبه زبانی؛ .3 مرتبه عملی. مقصود از مرتبه قلبی آن است که انسان حداقل در دل خویش میان معروف و منکر تفاوت نهد و خواهان معروف باشد و منکر را ناخوش بدارد. این کمترین مرتبهای است که صالح را از طالح و درستکار را از بدکار جدا میسازد و اگر کسی به قلب نیز از منکر ناخشنود نباشد، همدست بدکاران و شریک جرم آنان خواهد بود. امام خود، درباره این عنصر قلبی و اهمیت آن میفرماید: «مردم، خشنودی و خشم [از چیزی] همگان را [در پیامد آن] شریک سازد [و کیفر و پاداش آنچه بدان راضی شدهاند به آنان بپردازد] چنانکه ماده شتر ثمود را یک تن پی نمود و خدا همه آنان را عذاب فرمود؛ چرا ـ که گرد اعتراض نگردیدند ـ و همگی آن کار را پسندیدند. (115)» لذا هر مسلمانی باید منکر را بد بشمارد و معروف را بپسندد وگرنه از مسلمانی بویی نبرده و مرده متحرکی است و به تعبیر امام، مردهای میان زندگان است. از نظر امام اساسا چنین کسی مسخ شده و از طبیعت انسانی خود بیرون شده است: «آن که به دل کار نیکی را نستاید و کار زشت را ناخوش نیاید، طبیعتش دگرگون شود، چنانکه پستی وی بلند و بلندیاش سرنگون . (116) » این مسخشدگی تا آنجا پیش میرود که چنین کسی هر چند خود مرتکب گناه نشده باشد، شریک گناهکاران بهشمار خواهد آمد. به گفته امام: «آنکه به رفتار گروهی خشنود است، مانند آن است که شریک رفتارشان باشد. (117) » عکس این مطلب هم راست است: آن که شاهد رفتار نادرست کسانی است، اما به دل آن را ناخوش میدارد، گویی اساسا شاهد آن رفتار نبوده است. امام علیعلیه السلام به روایت از سولخداصلی الله علیه وآله وسلم میفرماید: «هر که شاهد ماجرایی باشد و آنرا ناخوش دارد؛ مانند کسی است که آنرا ندیده است و آنکه شاهد ماجرایی باشد و آن را خوش دارد، مانند کسی است که شاهد آن بوده است. (118) » صرف ناخوش داشتن نیز کافی نیست. این ناخشنودی باید ظهور و بروزی در چهره و رفتار انسان داشته باشد. بدین روی امام خبر میدهد که «رسولخدا به ما فرمان داد تا با معصیتکاران با چهرههایی دژم روبرو شویم. (119) » اما دومین مرتبه از نظر امام آن است که مسلمان به زبان امر و نهی کند. کسی که چنین میکند، دستکم اعتراض خود را نسبت به رفتار نادرست نشان میدهد و موضع خود را به نمایش میگذارد. تحقق بسیاری از معروفها و از میان رفتن بسیاری از منکرها در گرو ظهور این مرتبه از امر به معروف و نهی از منکر است. با حضور این عنصر است که افراد حس میکنند هنوز جامعه زنده است و نبض اخلاقی آن میزند و نسبت به نادرستیها حساسیت دارد. لیکن مسئله در این جا متوقف نمیشود و باید این گفتار با رفتار آمر و ناهی هماهنگ باشد. برای مثال این درست نیست که کسی را نهی از منکر کنیم و آنگاه که دیدیم ترتیباثری به گفته ما نداد، همچنان مراوده خود را با او ادامه دهیم. امام علیعلیه السلام خود از گروهی اسرائیلیان نام میبرد که در برابر منکر حساسیت زبانی داشتند؛ اما چون دوست خود را نهی از منکر میکردند و با این که او دست از منکر بازنمیداشت، همچنان همنشین و همخوراک او بودند. بدین روی خداوند همگان را به عذاب دچار کرد. (120) از نظر امام برترین مرتبه امر به معروف آن است که انسان دست به اقدام بزند و عملا برای تحقق معروف و نابودی منکر بکوشد. آنگاه که آن منکر، حمله نظامی دشمن است، اقدام عملی، برگرفتن سلاح و به جنگ او رفتن است. اما همیشه نیازی به اسلحه برگرفتن نیست و همواره احتمال حمله دشمن وجود ندارد. لذا باید اقدام عملی یا یدی را در سطح وسیعتری دید. مقصود از اقدام عملی هرگونه حرکت هدفدار و مشروعی است که برای تحقق معروف و نابودی منکر لازم است. گاه این اقدام عملی، بسیج نظامی است و گاه کوشش برای سوادآموزی و ریشهکنی بیسوادی و گاه تلاشی است برای سازندگی و آبادانی کشور.
به نظر میرسد میان آنچه امام به عنوان مراتب امر به معروف و نهی از منکر نام میبرد و آنچه فقها در این باب میگویند، اندکی اختلاف باشد. امام بر آن است که هر مسلمان باید هم به دل و هم به زبان و هم به کردار خواستار معروف و بیزار از منکر باشد و به مقداری که از این مراتب عدول کند و دست از اقدام شوید و تنها به زبان یا دل اکتفا کند، از ارزش دینی او کاسته میشود. لذا برخورد ایشان با این مسئله برخوردی ارزشی است و از نظر ایشان مسلمان کامل باید در هر سه مرتبه فعال باشد. بههمین دلیل فرزند خود را توصیه میکند که: «بهدست و زبان کار پسند را زشت شمار و از آن که کار ناپسند کند با کوشش، خود را دور بدار. (121) » اما آنچه فقها در این باب میگویند، نه ناظر به آمر و ناهی است، بلکه ناظر به ضرورت و نیاز است. اگر منکر با زبان رفع شود، دیگر نیازی به اقدامات ویژه نیست. پس دیگر تعارضی میان دو نگاه پیشگفته وجود ندارد. به تعبیر دیگر، امام به این مسئله از نگاه عقیدتی مینگرد و فقها از منظر عملی. بهویژه آنکه پارهای اقدامات عملی نیازمند تشکیلات و اختیارات و حتی اجازه خاص است و اگر هر کس بخواهد در وسیعترین عرصه و به هر شکلی برای امر به معروف و نهی از منکر، دست به اقدام عملی بزند، به تعبیر فقها «اختلال یا فساد نظام» (122) پیش میآید.
آداب امر به معروف و نهی از منکر
از میان فرایض اسلامی، تنها فریضهای که مشروط به تأثیر است، همین امر به معروف و نهی از منکر است. از ما خواستهاند تا بیتوجه به تأثیر، نماز بخوانیم یا روزه بگیریم. لیکن در مورد امر به معروف، مؤثر واقع شدن آن، یکی از شرایط وجوبش بهشمار است. (123)همه شرایط و مراتب و آدابی که برای اجرای این فریضه در نظر گرفتهاند، چیزی نیست جز کوشش برای مؤثرتر شدن آن. لذا هرگز در این مورد نمیتوان به شعار «بر رسولان بلاغ باشد و بس» بسنده کرد. بنا بر این آنکه در پی امر به معروف و نهی از منکر است، باید طبیبوار و مشفقانه درد بیمار خود را بشناسد و داروی مناسب آن را تجویز نماید و در این راه آدابی را بهکار بندد که او را موفق سازد. اما «مقصود از آداب، آن چیزهایی است که رعایت آنها در حصول غرض و گرفتن نتیجه مؤثر است. (124) » برخی از این آداب، اختصاص به امر به معروف ندارد و شامل بیشتر عرصههای زندگی نیز میشود و پارهای از آنها در پارهای از کتابها تحت عنوان شرایط امر به معروف و نهی از منکر ذکر شده و یا از مشتقات آنها بهشمار آمده است. تأمل در این آداب، ما را متوجه حقیقتی ناخوشایند میکند: بسیاری از امر به معروفهای ما، در حقیقت امر به منکر و زیر پا گذاشتن حقوق مسلم دیگران و تجاوز به حریم زندگی آنان است که شارع به هیچ روی بدان خشنود نیست.
امام علیعلیه السلام، در کنار تأکیدات بسیار بر اصل این فریضه، همواره بر آن است تا با آموختن آداب آن، دیگران را از کجفهمی و برداشت ناصواب برحذر دارد و شیوه درست آن را به مؤمنان بیاموزد. در اینجا پارهای از آداب این فریضه را از منظر امامعلیه السلام نقل میکنیم. مهمترین این آداب عبارتند از:
1.پرهیز از تجسس؛ 2.پرهیز از پردهدری؛ 3.پرهیز از دشنام؛ 4.رفاقت؛ 5.صبوری.
.1 پرهیز از تجسس
امر به معروف و نهی از منکر، ناظر به حقوق اجتماعی مسلمانان است و تنها در این حوزه کاربرد دارد. از اینرو کشاندن آن به حریم خصوصی مردم جز مسخ این فریضه و مشکلسازی نتیجهای ندارد. اساسا تا ترک معروف یا ارتکاب منکری آشکار نباشد، کسی را حق پیجویی و تجسس برای احراز آن نیست. اگر کسی در نهان گناهی مرتکب میشود و یا واجبی را فرومیگذارد، تنها به خودش زیان میزند، نه دیگری.
این مسئله، از مسلمات اسلام است که هر کس حریم خصوصی خود را دارد و کسی را حق تجسس در آن نیست. داستان خلیفه دوم و بالا رفتن از خانه دیگران برای کشف منکر و عکسالعمل آن مسلمان، معروف است. هنگامی که عمر مچ آن شخص مرتکب منکر را گرفت، آن مرد مدعی شد که اگر من مرتکب یک منکر شده باشم، تو را سه منکر است که یکی از آنها، تجسس است که به تصریح قرآن کریم (سوره حجرات، آیه 12) حرام است. خلیفه نیز خطای خود را پذیرفت و از او درگذشت . این ماجرا را غزالی در احیاءالعلوم (125) و کیمیای سعادت (126) به تفصیل نقل میکند. از نظر امام علیعلیه السلام اساسا اگر گناهی در نهان صورت گیرد و یا واجبی ترک شود، تنها عامل و تارک زیان میبیند و از رحمت خدا محروم میگردد، و دیگران از این کار زیانی نمیبینند. فلسفه امر و نهی نیز در درجه اول حفظ سلامت جامعه است. امامعلیه السلام از رسولخداصلی الله علیه وآله وسلم نقل میکند که ایشان فرمود : «هرگاه بندهای در نهان گناهی را مرتکب شود، جز او زیانی نمیبیند و هرگاه آشکارا آن را مرتکب شود و بر او خرده نگیرند، عموم مردم از آن زیان میبینند. (127) » از نظر امام کیفر و مجازات الهی هنگامی دامنگیر جمع میگردد که گناه فردی آشکارا صورت گیرد: «خداوند عامه را به گناه خاصه، هرگاه آنان در نهان مرتکب کار زشتی شوند و عامه از آن باخبر نشوند، کیفر نمیدهد. (128) » بدینترتیب قلمرو کاربرد امر به معروف و نهی از منکر، اعمال آشکار و جایی است که ترک معروف یا ارتکاب منکر، آشکار و عیان باشد.
فقها در این زمینه چندان دقتنظر و احتیاط به خرج میدهند که نه تنها گناه نهانی را مشمول امر به معروف و نهی از منکر نمیدانند، بلکه معتقدند اگر ترک واجب یا ارتکاب منکر نیز آشکار باشد، اما از سر جهل به موضوع صورت گرفته باشد، باز امر به معروف و نهی از منکر واجب نیست. برای مثال امام خمینی، در این باب میگوید: «اگر فاعل [منکر] جاهل به موضوع باشد، انکار او و رفع جهلش واجب نیست؛ مانند آنکه نماز را از سر غفلت یا فراموشی نخواند و یا بر اثر جهل به موضوع، مسکری نوشید. (129) » البته این مسئله ناظر به موارد عمومی یا جزئی است، اما جایی که مسئله حیاتی باشد، دیگر نمیتوان سکوت کرد: «البته اگر آن مسئله بهگونهای باشد که خداوند متعال به هیچ روی ارتکاب و یا ترکش را نمیپسندد، مانند قتل نفس محترمه، اقامه آن [فریضه] و امر و نهی در این مورد واجب است. (130) » بنا بر این در امر و نهی هم باید ترک واجب یا ارتکاب منکر، آشکار باشد و هم فاعل و تارک دچار فراموشی یا غفلت و یا جهل به موضوع نشده نباشد وگرنه جایی برای اجرای این فریضه نیست. از اینرو، باید این تلقی نادرست را که امر به معروف و نهی از منکر، گونهای فضولی در کار دیگران و تجسس و دخالت در امور شخصی افراد است، کنار گذاشت و برای رفع این پندار ناروا کوشید. امر به معروف و نهی از منکر هیچ نسبتی با تجسس و فضولی در کار دیگران ندارد و اگر هم بتوان نسبتی برقرار کرد، نسبت تضاد است.
در اینجا تنها یک استثنا وجود دارد و آنهم بازرسی، بررسی و مراقبت از کردار و اعمال سازمانها و مؤسسات است. از آنجا که فلسفه وجودی سازمانهای دولتی و مؤسسات عمومی، تأمین مصالح عامه است، باید دید که آیا در این مسیر گام برمیدارند و آیا برای تحقق این هدف میکوشند یا خیر. اساسا نظارت بر سازمانها غیر از تجسس است؛ زیرا تجسس به معنای کنجکاوی در امور شخصی افراد و دخالت در حریم خصوصی آنان است؛ حال آنکه در سازمانها و مؤسسات، چیزی به نام حریم خصوصی وجود ندارد. این نهادها با امکانات و بودجه مردم و برای خدمت به آنها پدید آمدهاند و همواره باید در این مسیر نیز حرکت کنند. این اصل در مورد مدیران و گرداندگان مؤسسات عمومی نیز صادق است. چرا که آنان با در اختیار گرفتن بودجه و امکانات مردمی، متعهد شدهاند در جهت تأمین مصالح جامعه حرکت کنند. بنا بر این باید احراز شود که تا چه حد به تعهد خویش پایبندند. البته این مسئله باز به معنای دخالت در امور شخصی مدیران و تجاوز به حریم خصوصی آنان نیست، بلکه مقصود آن است که همواره باید حوزه مدیریتی و اختیارات چنین کسانی زیرنظر باشد و کنترل گردد. با همین رویکرد است که امام علیعلیه السلام از مالکاشتر میخواهد کارهای زیردستان و کارگزاران خود را زیرنظر داشته باشد و از طریق فرستادن منهیان و مراقبان، مانع تخلفات احتمالی آنان گردد. در این مورد ایشان پس از آنکه دستور میدهد تا کارگزاران براساس توان و شایستگی انتخاب شوند، میفرماید: «بر کارهای آنان مراقبت دار و جاسوسی راستگو و وفاپیشه بر ایشان بگمار که مراقبت نهانی (131) تو در کارهایشان، وادارکننده آنها است به رعایت امانت و مهربانی است بر رعیت. (132) »
.2 پرهیز از پردهدری
انسان، طبیعتا به خطاکاری گرایش دارد، وگرنه دیگر نیازی به امر و نهی نبود. از آنجا که غرایز در او بالفعل و تربیتپذیری بالقوه است، (133) اگر به خود واگذاشته شود، به کجروی خواهد افتاد. در این مرتبه نفس بسیار نیرومند و حاکم و آمر است و همان است که حضرت یوسف از آن چنین یاد میکند: «نفس خود را تبرئه نمیکنم که نفس به بدی فرمان میدهد، مگر آن که پروردگارم رحم کند. (134) » بدینترتیب، حتی در آرمانیترین جوامع و با بودن بهترین الگوها، نمیتوان تضمین کرد که هیچ خطایی رخ ندهد. از اینرو، گفتهاند: «انسان جایزالخطا ـ و حتی گاه واجبالخطا ـ است.» توجه به این حقیقت، هشداری است در باب شناخت بیشتر ماهیت انسان و بهکار گرفتن درست اصل امر به معروف و نهی از منکر.
افزون بر این، نه تنها ارتکاب فحشا و اعمال ناپسند، از نظر دینی منکر است، گزارش و نقل و نشر آن نیز نوعی منکر بهشمار میرود. از اینرو اگر کسی مرتکب گناهی شد، موظف است آن را پنهان نگه دارد و از تجاهر به آن خودداری کند. رسولخداصلی الله علیه وآله وسلم پس از آنکه مسلمانی را که زنا کرده و آنگاه خود به آن اعتراف کرده بود، حد زد، فرمود : «هر کس بدین ناپاکیها آلوده شد، سزاوار است که خود را با پوشش خداوند متعال، درپوشد و اظهار مکند. (135) » امام علیعلیه السلام نیز پس از آنکه مسلمانی به گناه مستوجب حدی اعتراف کرد، خشمگین شد و فرمود: «چهقدر زشت است که یکی از شما مرتکب اینگونه فحشاها میشود و سپس در برابر همگان خود را رسوا میکند! چرا در خانهاش توبه نکرد؟ به خدا سوگند، توبهاش میان خود و خدا برتر از اجرای حد بر او بهوسیله من است. (136)» بنابراین نه تنها مرتکب گناه حق ابراز آن را ندارد، بلکه دیگران نیز حق ندارند که گناه پنهان کسی را آشکار و عیان سازند و آن را منتشر کنند. قرآن کریم نیز، در این باب تهدید سنگینی کرده است. (137) رعایت ظواهر و پایبندی به اصول اخلاق اجتماعی، مسئلهای است و اخلاقی زیستن در نهان و داشتن خشیت الهی، مسئله دیگری است. امر به معروف و نهی از منکر در پی تأمین مسئله نخست است. بر این اساس، هرگونه پردهدری و افشاگری درباره گناهان نهان، خود نوعی منکر است و مستوجب مجازات.
نوشتهاند: روزی خلیفه دوم بر منبر خود با صحابه رسولخداصلی الله علیه وآله وسلم مشورت کرد و پرسید: «چه گویید، اگر امام به چشم خویش منکری بیند، روا بود که حد زند؟» گروهی گفتند: «روا بود. (138) » اینان فقط مسئله مجازات را مد نظر داشتند، گویی که هدف اصلی مجازات، تنبیه مجرم است . حال آنکه واضع قانون، که علیم و حکیم است، اهداف دیگری را نیز برای آن در نظر گرفته است که مهمترین آن حفظ سلامت جامعه و حفظ ظاهر آن است. امام علیعلیه السلام که در آنجا حضور داشت، این پاسخ را نپسندید و اعلام داشت: خداوند متعال خود، شرط اجرای اینگونه حدود را گواهی دو شاهد عادل قرار داده است و امام را که یکتن است نرسد به استناد گواهی خود حدی اجرا کند.« این کاری است که خدای ـ عزوجل ـ در دو عدل بسته است، به یک تن کفایت نیفتد. و روا نداشت که امام به علم خویش در این، کار کند و واجب داشت فرو پوشیدن. (139) » از نظر امام، حفظ سلامت آشکار جامعه، مهمتر از اجرای حدود خاص است که مستلزم رسواسازی و افشاگری است. از اینرو طی سخنان کوبندهای از یاران خود میخواهد دست از پردهدری بردارند و خود را برتر از گناهکاران ندانند و همواره در نظر داشته باشند که بسا گناه دیگران آمرزیده شود، اما از آنان، نه. امام در این باب چنین توصیه میکند: بر کسانی که گناه ندارند و از سلامت دین برخوردارند، سزا است که بر گناهکاران و نافرمانان رحمت آرند و شکر این نعمت بگزارند؛ چندانکه این شکرگزاری آنان را مشغول دارد و به گفتن عیب مردمان وانگذارد. تا چه رسد به عیبجویی که برادر را نکوهش کند و به آنچه بدان گرفتار است، سرزنش کند. آیا به خاطر ندارد که خدا چگونه بر او بخشید و گناهان پوشید ـ بزرگتر از گناهی که او را بدان مذمت کند ـ و چگونه او را مذمت کند که خود چنان گناهی کرده است ـ لیکن پوشیده و در پرده است ـ و اگر چنان گناهی نداشته گناهان دیگری داشته که از آن گناه بزرگتر است؛ و به خدا سوگند، اگر گناهی که کرده بزرگ نیست و گناهی است خرد، جرأت او را بر زشتی مردمان گفتن، گناهی بزرگتر باید شمرد.
ای بنده خدا در گفتن عیب کسی که گناهی کرده است، شتاب مکن! چه، امید میرود که آن گناه را بر او ببخشند و بر گناه خرد خویش ایمن مباش! چه، بود که تو را بر آن عذاب کنند. پس اگر از شما کسی عیب دیگری را دانست، بر زبان نراند، به خاطر عیبی که در خود میداند . و شکر بر کنار ماندن از گناه او را بازدارد از آنکه دیگری را که به گناه گرفتار است، بیازارد. (140) امام بر این مسئله چنان تأکید دارد که در عهدنامهاش به مالک اشتر، او را از کسانی که گناه نهان افراد را آشکار میسازند، برحذر میدارد و توصیه میکند که گناه مردمان را بپوشاند و «از رعیت آن را از خود دورتر دار و با او دشمن باش که عیب مردم را بیشتر جوید، که همه مردم را عیبها است و والی از هر کس سزاوارتر به پوشیدن آنها است. پس مبادا آنچه را بر تو نهان است آشکار گردانی و باید آن را که برایت پیدا است بپوشانی و داوری در آنچه از تو نهان است با خدای جهان است. پس چندان که توانی زشتی را بپوشان تا آن را که دوست داری بر رعیت پوشیده ماند، خدا بر تو بپوشاند. (141) » بدینترتیب، امام علیعلیه السلام واقعگرایانه جامعه را میبیند و میداند که همه مسلمانان قدیس نیستند و یوسفوار بهپاکی زندگی نمیکنند. اما این دلیل نمیشود که هر گناه نهانی را آشکار کنیم و کوس رسوایی هر مسلمانی را بر سر هر کوی و برزن بزنیم. کسی که در پی عیبجویی این و آن است، همچون بیکارهای است که بر گندابی مینشیند و آن را با چوبی به هم میزند تا هر لحظه بوی ناخوش آن، رهگذران را بیازارد. این منطق امر به معروف نیست، مسلمان راستین آن است که خاکی بر آن گنداب بریزد و عفونت آن را بپوشاند، نه آنکه عفونتش را به هر سو بپراکند. گوهر سخن امام همین است. هیچ توجیه اخلاقی برای رسوا کردن دیگران به سبب گناهان نهانشان نیست. بدین روی نه تنها به نام امر به معروف نمیتوان پردهدری کرد، بلکه یکی از معروفها ستر عیوب و پردهپوشی تا حد ممکن است؛ یعنی همان کاری که امام علیعلیه السلام با مجرمانی میکرد که خود برای اعتراف کردن میآمدند. ایشان با تجاهل و دفعالوقت و تعویق اجرای حد، میکوشید پرده بر گناهان آنان بیفکند و مرتکبان منکر را بیمارانی میدانست که نیازمند ترحمند، نه دشمنانی سزاوار لگدکوبی . در تحلیل نهایی، کسانی که در پی عیبجویی و عیبیابی این و آنند، یا خود عیبناکند و یا در سر سویدای خود آرزوی آن را دارند. آنکه در پی افشای گناهان دیگری است، یا خود در حسرت ارتکاب گناه میسوزد و یا آنکه میخواهد با این کار قبح عمل از بین برود و زمینه گناهکاری او نیز فراهم شود. امام علیعلیه السلام این نکته ظریف روانی را چنین گزارش کردهاند: «عیبناکان، دوستدار پخش معایب مردمند، تا عذری برای عیبناکی خود فراهم آرند. (142) »
.3 پرهیز از دشنام
امر به معروف و نهی از منکر، فریضه و واجب است. اما برای اجرای آن نباید پا از حدود شرع بیرون گذاشت. این واجب از آنهایی است که نمیتوان برای اجرای آن واجبهای دیگر را فروگذاشت و به محرماتی دیگر مرتکب شد. یکی از محرمات رایج در اجرای این فریضه، بدزبانی و دشنامگویی است، که آمر و ناهی میپندارد چون حق با او است، میتواند از هر زبانی و واژگانی استفاده کند. منطق قرآن و دستور خداوند متعال به موسی و هارونعلیهما السلام (143) باید در این زمینه راهنمای هر مسلمانی باشد. قرآن کریم حتی دشنام دادن به مشرکان را درست نمیشمارد (144) و مؤمنان را کسانی میداند که از هرگونه لغوی دوری میگزینند (145) و حتی به جاهلان پاسخی در خور و مسالمتآمیز میدهند. (146) هدف از امر و نهی، نفوذ در دلها و برانگیختن مردمان در جهت پدید آوردن معروف و از میان برداشتن منکر است؛ حال آنکه دشنامگویی مانع از نفوذ و سد راه همدلی است. اگر هم کمترین امکان تأثیری در میان باشد، دشنام دادن و بدگویی، آنرا از میان میبرد. از اینرو در منظومه فکری امام علیعلیه السلام جایی برای دشنام دادن وجود ندارد و ایشان روا نمیدارد که مسلمانی دهان خود را بدان بیالاید. حضرت چون در جنگ صفین دید که یارانش به لشکریان معاویه دشنام میدهند، آنان را از این کار برحذر داشت و فرمود: من خوش ندارم شما دشنامگو باشید؛ لیک اگر کردههای آنان را بازگویید و حالشان را فرایاد آرید، به صواب نزدیکتر بود و در عذرخواهی رساتر. (147)
.4 رفاقت
عصاره آداب امر به معروف و نهی از منکر در لسان معصومان، تحت عنوان رفق آمده است. مقصود از رفق، ملایمت، نرمی، مدارا و رفاقت با تارک معروف و مرتکب منکر است. نه اینکه با او دوستی و رفاقت به معنای امروزین داشته باشیم، بلکه در برخوردهایمان راه نرمی و مدارا را پیش بگیریم و دوستانه و مشفقانه بکوشیم خطاکار را از راه کج بازآوریم. هنگامی امر و نهی ما مؤثر میافتد که راه همدلی را برگزینیم و تارک معروف را همچون بیماری بدانیم که نیازمند کمک ما است. خداوند متعال به پیامبرشصلی الله علیه وآله وسلم میآموزد تا از منکر بیزار باشد، بیآنکه از عاملان آن بیزاری جوید و به او میفرماید: «پس اگر تو را نافرمانی کردند، بگو: من از آنچه میکنید بیزارم. (148) » در نتیجه حضرت رسول از کردار نادرست آنان بیزاری میجوید، نه از خود آنان. همچنان که طبیب از بیمار متنفر نیست و بر آن است تا او را درمان کند و از چنگال بیماری برهاند . کسانی که در صدر اسلام میزیستند و از نزدیک با تعالیم وحیانی و نبوی آشنا بودند، این نکته را نیک دریافته بودند. لذا اگر کسی از آنان مرتکب گناهی میشد و برای حد خوردن خود را معرفی میکرد، به رسولخداصلی الله علیه وآله وسلم یا امام علیعلیه السلام عرض میکرد: طهرنی؛ «پاکم ساز». آنان به نیکی میدانستند که هدف از حد زدن، نه کیفر دادن گناهکار، که پاک ساختن او از گناه است.
آنکه در پی امر و نهی است، نیز باید چنین نگاهی به امر و نهی خود داشته باشد. امام علیعلیه السلام از رسولخداصلی الله علیه وآله وسلم نقل میکند که فرمود نباید امر به معروف و نهی از منکر کند، جز آن که این سه صفت در او باشد: «در آنچه بدان امر میکند، رفیق و در آنچه از آن نهی میکند رفیق باشد... (149) ». تعبیر کلیدی رفق در گفتار معصومان فراوان وارد شده است. برای مثال امام صادق، پس از نقل ماجرایی عبرتآموز میفرماید: «امامت ما با رفق و دوستی و معاشرت خوب و پرهیزگاری است. (150) » خطبه 140 نهجالبلاغه که پیشتر ذکر شد، بر این اصل پا میفشارد که آنان که خود را پاک میدانند، چندان غره نشوند و به سپاس این نعمت به بدکاران با چشم رحمت و شفقت بنگرند . همچنین امام از مالک اشتر میخواهد تا مهربانانه با بدکاران برخورد کند و آنچه را که شایسته پوشاندن است، بپوشاند. سخن کوتاه، اساس امر به معروف و نهی از منکر، نفوذ و تأثیر است و این یک بدون رفق و مدارا و نرمی حاصل نمیشود.
.5 صبوری
مسائل اجتماعی، برآیند عوامل بسیاری است که همگی در طول زمان شکل میگیرند. اگر کسی پندارد که با امر و نهی او همه چیز به سرعت درست میشود، خود را فریفته و ماهیت جامعه و سازوکار آن و روحیات مردم را نشناخته است. از اینرو آن که در پی تحقق این فریضه است، باید صبورانه و پیگیرانه به کار خود ادامه دهد و اگر نتیجه کارش نیز ظاهر نشد، نومید نگردد؛ که: «شکیبا، پیروزی را از کف ندهد، اگرچه روزگارانی بر او بگذرد. (151) » با همین نگاه است که امام به فرزندش فرمان میدهد تا امر به معروف و نهی از منکر کند و خود را به سختی عادت دهد و در این کار صبوری پیشه کند. (152) اساس اثربخشی این فریضه آن است که از حالت اتفاقی و گاه به گاهی بیرون آید و به شکلی مستمر و خستگیناپذیر صورت گیرد، تا آنکه بهتدریج معروف در جایگاه درست خود قرار گیرد و منکر از سطح جامعه ناپدید شود.
اگر همچنان در سخنان امام و سیره عملی ایشان به کاوش ادامه دهیم، آداب بسیار دیگری را خواهیم یافت، مانند اخلاص در عمل که همهجا و بهویژه در اینجا کارساز و حیاتی است . داستان مبارزه امامعلیه السلام با آن پهلوان عرب، یعنی عمرو بن عبدود و اخلاص ایشان در آن جنگ، زبانزد بسیاری از بزرگان است. (153)